۱۴۰۳ اردیبهشت ۳۰, یکشنبه

قانون خودداری در درمان روانکاوانه



قانون خودداری در درمان روانکاوانه

اصطلاح خودداری/ قانون خودداری بر تعدادی از توصیه‌های تکنیکی دلالت می‌کند که فروید در مورد چارچوب کلی درمان روانکاوی بیان کرد. مانند هر قانون اساسی‌ای، این توصیه‌ها شامل هر دو طرف بیمار و روانکاو می‌شود.

وقتی فرد به جای به خاطر آوردن، کنشی انجام می‌دهد، مشکلاتی به وجود می‌آید که فروید توصیه می‌کند: «بهترین چیزی که بیمار را از صدمات ناشی از تکانه‌هایش محافظت می‌کند این است که متعهد شود هیچ تصمیم مهمی که ممکن است در طول دوره درمان روی زندگی‌اش تأثیر بگذارد، اتخاذ نکند_به‌طور مثال هیچ شغل یا ابژه عشق قطعی‌ای انتخاب نکند_و همه این موضوع‌ها را تا بعد از بهبودی‌اش به تعویق بیندازد. هم‌زمان، ممکن است فردی بر اساس اراده خودش تصمیم بگیرد که تصمیمی نگیرد، زیرا ممکن است شخصیت بیمار با این محدودیت‌ها سازگار باشد، البته هیچ‌کس او را از انجام مقاصد بی‌اهمیت منع نمی‌کند حتی اگر آنها تصمیمات احمقانه‌ای باشند» (فروید، 1914 جی، پی. 153). توصیه پرهیز از همه تصمیم‌گیری‌های مهم، مدت‌ها در آغاز هر درمانی حتی هنگام تأمل در مورد جایگاه و عملکرد «کنش‌ها» طی دوره درمان، چه در موقعیت تحلیلی و چه خارج از آن بیان می‌شد و برای ایجاد بحث‌های نظری و عملی بیشتر ادامه یافت.

فروید در مقاله خود با عنوان «مشاهداتی در باب انتقال عشق»، درباره لزوم رعایت خودداری برای روانکاو چنین شرح داد: «قبلاً متوجه شدم که تکنیک تحلیلی به پزشکی نیاز دارد که درصدد رضایت بیماری که از او انتظار عشق دارد نباشد. درمان باید بر اساس خودداری باشد. منظورم فقط خودداری فیزیکی نیست و نه حتی محرومیت از هرچه بیمار تقاضا دارد، زیرا شاید هیچ بیماری نتواند آن را تحمل کند. درعوض، به‌عنوان یک اصل اساسی بیان می‌کنم که نیاز و اشتیاق بیمار به روانکاو باید ادامه یابد تا بتوان از آنها به‌عنوان نیرویی که بیمار را برای درمان و ایجاد تغییرات برمی‌انگیزاند، استفاده کرد» (فروید، 1915 آ، ص 165_164).

بنابراین پس از سال‌ها درمان روان‌تحلیلی، مفهوم خودداری در کار فروید به چشم آمد. نظریه‌های تمایلات ناخودآگاه و انتقال باید با دقت شرح داده می‌شد و کاربرد آنها برای پیشرفت درمان آزمایش می‌شد تا بتوان نتایج تکنیکی آنها را تشخیص داد. تقاضاهای مبتنی بر انتقال و پاسخ‌های مبتنی بر انتقال متقابل که پیروان فروید او را متوجه آنها کردند مانند مورد یونگ و سبینا اسپیلرین و نیز آنچه که او از مورد «روانکاوی وحشی» آموخته بود، به سرعت او را ترغیب کرد که توصیه‌ای ارائه کند. پیروان او متعاقباً و به تدریج توصیه او را به «اصل» و سپس به یک «قانون» تبدیل کردند که کاملاً سفت و سخت بود. واضح است که این موضوع از همان ابتدا هیچگاه یک دستور اخلاقی نبوده است بلکه تکنیکی بود که با نیازهای فراروانشناختی، به‌ویژه موارد اقتصادی درگیر با حرفه روانکاوی مطابقت داشت. در قرن بیستم، وقتی فروید و بعد از او سندور فرنزی آزمایشی با «تکنیک فعال» انجام دادند، ناکامی (به آلمانی: Versagung) ناشی از ممنوعیت‌ها یا دستوراتی که انتظار می‌رفت مانع از احساس رضایت بیمار شود، آسیب شناسانه در نظر گرفته شد. فروید در سال 1918 نوشت: «اگرچه با وجود قانون خودداری، هیچ عملی بدون رضایت یا رضایت کامل قابل درک نیست _که البته اصلاً شدنی هم نیست؛ و منظور ما هم آن چیزی که عوام به‌عنوان خودداری از روابط جنسی در نظر می‌گیرد نیست؛ و معنای دیگری دارد که با پویایی‌های بیمار شدن و بهبود یافتن ارتباط بیشتری دارد. یادتان باشد که ناکامی موجب بیماری فرد می‌شود و علائم او به‌عنوان جانشینی برای رضایتمندی‌اش عمل می‌کند. ]. . .[هرچند بی‌رحمانه به‌نظر می‌رسد، اما باید بدانیم که رنج بیمار به روش‌های دیگر، حتی اگر مؤثر هم باشد، به‌طور زودهنگام به‌ پایان نمی‌رسد.» (فروید، 1919آ،]1918[، ص. 163_162) و فرنزی ادامه داد، «]. . .[درمان فعال که تاکنون به‌عنوان یک موجودیت واحد در نظر گرفته شده بود، به روش‌‌های اصولی و اجرای دستورات و ممنوعیت‌ها تبدیل شد و نگرش فروید درباره قانون خودداری همچنان حفظ شد» (فرنزی، ص. 194_193). بنابراین به این معناست که رودلف لون‌اشتاین _و همچنین آنا فروید_ شرح داد که درحالی‌که برخی تحلیلگران فکر می‌کنند ضرورت دارد بیمارانشان را از عمل جنسیِ منحرف باز دارند، عاقلانه نخواهد بود که همین توصیه را به بیماران هم‌جنسشان کنند (لون‌اشتاین).

این امر به‌طور عمده در ایالات متحده اتفاق افتاد که در پی یک لغزشی، توصیه خودداری به یک «قانون» محدود کننده تبدیل شد. کارل مینینگر[1] و فیلیپ هولزمن[2] (1937)، حتی آن را «دومین قاعده اساسی روانکاوی» در نظر گرفتند. اما جا انداختن یک حکم اخلاقی، خطر ابهام طولانی مدت را به همراه داشت و طرفداران سهلگیری این قانون ادعا کردند که برخی از روانکاوان از این قانون استفاده کردند تا بیمارانشان را از روابط جنسی یا روابط خارج از ازدواج منع کنند.

با گذشت سال‌ها، مفهوم خودداری کمتر و کمتر مورد استفاده قرار گرفت و حتی پیشنهاد شد که روانکاوان به‌جای «قانون اصل واقعیت»، در مورد آن صحبت کنند. مهم‌تر از همه، «خنثی بودن»، مفهومی که صریحاً توسط فروید به آن اشاره نشده است (Mijolla) و حتی «خنثی بودن خیرخواهانه» (استون[3]، 1961) یا «خنثی بودن مشفقانه» (گرینسن[4]؛ ویِگِرت[5]، 1970) را جانشین آن کردند. در تکامل این نگرش‌ها، تأثیر مهم سندور فرنزی در امور درمانی واضح است، زیرا قانون خودداری همان «تکنیک‌ فعال» بود که به سمت افراط پیش می‌رفت، و تمایل مکرر او به «خنثی بودن خیرخواهانه» به سمت سوق دادن هرچه بیشتر به «خیرخواهی» از نوع مادرانه، در سال‌های اخیر کارهای درمانی او مشخص است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دکتر روانشناس و ارتقای سطح کیفی زندگی

دکتر روانشناس و ارتقای سطح کیفی زندگی امروزه متاثر از رشد فزاینده تکنولوژی و فراگیر شدن فضای مجازی در ابعاد زندگی انسان، مشکلات و معضلات خان...